نتایج جستجو برای عبارت :

که یک لحظه صورت نبندد امان.

الهی؛ در این جهان پر بیم و امید، ناامیدان را امید تویی...الهی؛ اگر از درگاه تو ناامید شویم، به کدامین درگاه رو توانیم کرد...؟الهی؛ این بنده ات از عمق جان اعتراف دارد که رسوای غفلت و رسوای دو جهان است، خودت به او آبرویی ده که بتواند از شدت شرمندگی، در پیشگاه نظام هستی سر بلند کند. ماه رجب در پیش است، کاش دوستان ایمانی مرا از دعای خیر خود فراموش نکنند.در مشکلات و سختی های زیادی گرفتارم، اما نیک می دانم: «غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد...»متن شعر زی
داغ توچون مُحرم است گریه امان نمیدهد/دیده مثال زمزم است گریه امان نمیدهد/شورش دل برای تو وصل به کربلاشده/قلب سرای ماتم است گریه امان نمیدهد/نام شریف قاسمت یاد زنینوادهد/چون به شهید همدم است گریه امان نمیدهد/سوی نبرددشمنان اسوه ی بر حماسه ای/نام توشورومَحرم است گریه امان نمیدهد/لشکررهبری زتو عشق ولاگرفته است/یاری حق فراهم است گریه امان نمیدهد/لحظه وصل جمعه ات درسحرش فراق شد/عشق ولی چومرهم است گریه امان نمیدهد/نورامید شیعیان همچو سلیمانی اس
زمان می میرد
و تویی زنده می شود ...
مرگِ ثانیه ها را میشمارم
تاتولدِ ای دوباره!.
دنیا به من آموخت که 
بدونِ تو مردن بِه....
ازحالا
تارسیدن به بهشتِ بین الحرمین
"تنها نقطه ی عروج"
شوقِ پرواز دارم.
امان از لحظه ای که نخواهی ام
امان از روزی که رهایم کنی
امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی حسین جااااااان.
#اللهم عجل لولیک الفرج
#آقای خوبِ غزل های من سلام.
زمانی که این وبلاگ را زدم گمان میکردم که دیگر هرچه درون دلم هست را میتوانم بریزم بیرون و خلاص شوم و حداقل چشم هایی هستند که برای نوشته هایم گوش شوند...
بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم بعضی حرف هارا آدم نیاز دارد بیرون بریزد اما نه کسی بشنود نه کسی ببیند! آن مطالب را با رمز گذاشتم...
مدتی بعد فهمیدم که بعضی چیزها فقط باید در قلب آدم باشد و به هیچ وجه نباید نمود بیرونی پیدا کند.ان حرف ها را در ناخودآگاهم بیرون ریختم!
و اما دسته ی چهارم!امان از دسته چهارم
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
امان از نفخ معده 
امان از درد 
امان از غصه های بی پایانی که آخرش به درد معده ختم میشود 
غصه را دل خورد رو زخم را معده
پ ن: روم به دیوار باید بالا بیارم ولی خواهرم همش تو خونه س و نگران میشه و تا وقتی بالا نیارم معده دردم بهبود پیدا نمی کند.
الانم تو ماشین کرمانشاه نشستم منتظر مسافرم 
♪♬♬♪کاشکی بیه می یار ای، چشم بوینم شی یار ره♪♬♬♪
♪♬♬♪قبول کمه شی زار ره، نامرد روزگار♪♬♬♪
♪♬♬♪شهرام فلاح، همش تی وره، شعر تو یاتو، حال خرابه ولا♪♬♬♪
♪♬♬♪ای دوست، جانا، امان امان امان، های♪♬♬♪
♪♬♬♪تی اسم مثل ستاره♪♬♬♪
♪♬♬♪سوزنه شو دیاره، تی حرف ره یاد ایارمه وقتی تنهایی دارمه♪♬♬♪
♪♬♬♪آروم آروم می دل بویه خون، شو دکتمه بیابون، امان ای یار نادون♪♬♬♪
♪♬♬♪سهم من از ته دلبر بویه ساز و آهنگ♪♬♬♪
♪♬♬♪تنهایی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
آمده‌ام بنشینم به حساب و کتاب. آمده‌ام تا یکبار هم که شده، با خود روراست بوده باشم. 
من کِی از لقمه‌ی آماده‌ای گذشته‌ام که حالا توقع گوشهٔ چشمی دارم؟ من کِی از راستی خودداری نکرده‌ام که حالا توقع سربلندی می‌برم؟ من کِی با فرازی به غرور نرسیده‌ام که حالا توقع ناامیدنشدن از نشیب را دارم؟ من کِی فتح خیبر کرده‌ام که حالا منتظر دژهای استوار قلبم باشم؟ من کِی صبر داشته‌ام که توقع عفو دارم؟ من کِی استوار مانده‌ام که حالا انتظار سبکباری دارم
من جسم نسبتا بزرگی دارم، عوضش روحم کوچیکه، فلذا همیشه یه فاصله بین این دو بزرگوار هست. یه خلا دائمی، که مقدارش ثابت و قابل چشم پوشیه
ولی امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
از کف ایام امان کس نیافت
وز روش دهر زمان کس نیافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زین دو رصد خط امان کس نیافت
رفت زمانی که ز راحت در او
نام غم از هیچ زبان کس نیافت
و آمد عهدی که ز خرم‌دلان
در همه آفاق نشان کس نیافت
اهل میندیش که در عهد ما
سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت
جنس طلب کردی خاقانیا
کم طلب آن چیز که آن کس نیافت
امان از زندگی من. امان از تنهایی منمیخواستم امروز برم یه دوش بگیرم و کمی به خودم استراحت بدم ولی از رفتار م اینقد حالم بده که نمازم را میخونم و میزنم از خونه بیرونخدایا این نشد رسم بنده نوازی که منو از این جهنم بی سر و ته آزاد نمیکنی و محلم نمیدی
خدا طعم خیلی خوشی ها را بهم بدهکاری
به جز خوب درس خواندن و خوب وقت گذاشتن برای درس، وظایف دیگری هم به دوش من هست.
نمیشه که بی تفاوت بود.
مثلا الان ما اگه زبون عربی و انگلیسی رو یاد بگیریم و کارهای گرافیکی هم بلد باشیم، میشیم یه سرباز قدرتمند برای مقابله با حرکات دشمن و ضربه زدن به اون ها.
بارها به این مسئله پی بردم ولی کاری نمی کنیم. مگر شهادت فقط تو جنگ مستقیم محقق میشه؟
تو اگه یه سرباز سایبری قوی بشی نمیتونی موثر باشی؟
بله فقط صحبت کردن و آرزوی های زیبا کردن، خیلی سادست. ولی مای
Ehaam
Taab o Tab
#Ehaam
امشب از دیدنمان 
همه انگشت به دهان می مانند
همه خوب حال مرا 
حالو احوال  مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تابو تبم تو بتابانو شبم زیبا کن
بیا در شهر دل من پادشاهی کن
این توو این دل من هر چه تو خواهی کن
ای امان ای امان ای امان از منو حالم
وای عجب ماهی
تو چه دلخواهی
تا ابد با من بگو همراهی
عاشقی باتو دردسر دارد
دل تورا امشب زیر سر دارد
به چه شبی بگو امشب مارا می طلبی
بگو همچون من در تابو تبی در تابو تبی
تاج سرم مگ
به جهت انتقام گرفتن از امتحانات مزخرفی که شعور و ادب آدم را زیر سوال می‌برند و برای رفع خستگیِ بلغور کردن لامحاله ی علومی خشک و زمخت که نه به درد دنیایمان می خورد و نه آخرت، برای مدتی پشت پا به جزوه های غول تشنگ زده و به آغوش گرم کتاب‌های خوجگلم باز میگردم. 
امان از خرابی سیستم. امان از امتحان بعدی که لبالمرصاد است!
کاش زندگی اینهمه اجبار نبود. 
((به نام خداوند مهربان))
 
من در طواف عشقم ، حول وجود صیّاد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
جز نقش روی ماهت چیزی نمانده در یاد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
دار و ندار ِ دل را ، چشم ِ تو داده بر باد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
هرگز مباد ای عشق ، دل بی تو گردد آباد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
در سرزمین ِ احساس ، یاد تو کرده بیداد
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
 
 

 
دلم میخواست بهش بگم کاش همه ی حماقتای عالم ختم میشد به دوزار چند شاهی، ولی استیصال تو نگاهش و فکر این که تنهایی باید جای خالی چند میلیون دوش بکشه و تازه نذاره باباش بفهمه نذاشت بگم ... ولی الان تو جایی وایسادم که دلم میخواست چندرغاز ته حسابم نبود ولی چشمای مامان میخندید، محمد سالم بود و بابا...امان از همه ی ای کاش های عالم، امان.
پ.. میگن آدمی آه و دمی ...آخ از آه این روزا.
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
ذکر و دعا برای امان از عذاب جهنم :
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ
غَرَامًا إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما(پروردگارا عذاب جهنم را از
ما بر طرف گردان که عذابش سخت و شدید و پر دوام است چرا که جهنم بد جایگاه
و بد محل اقامتی است)
یک سری برنامه ها روی کامپیوتر هست، که حتی بعد از حذف نیز ردپایی از آنها باقی میماند
یک سری چیزها در زندگی هست که هر چقدر هم بگذرد باز هم تو نمیتوانی آنها را فراموش کنی..
هر چقدر هم میخواهی آدم جدیدی شو، سرگرم کاری شو ..
فراموش نشدنی ها، فراموش نمیشوند
درست مثل ردپای برنامه های قدیمی روی سیستم
مثل یک صفر و یک
امان از منی که فکر میکردم میشود با برنامه نویسی دوباره، همه چیز را از دوباره شروع کرد..
از صفر
صفرِصفر
اما گاهی وقت ها
بوی تو به مشامم میرسد
استغفار کنترل تنفس ما در محیط امن و سلامت بودن است. استغفار بمنزله ی کنترل لحظه به لحظه ی مسیر زندگی تا گور بر مبنای دستورالعملها و دستورات آوریننده ی ما، خداست. کسی که پیوسته حرکتش را در استغفار مراقبت کند از بدِ دوران در امان است
 
بسم الله الرحمن الرحیماللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین و اشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ؛ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.خدایا  مرا در این روز فرمانبرداریِ فروتنان را روزی کن و قلبم را به مانند بازگشت دلدادگان گشاده گردان؛  به امان دادنت ای امان ترسناکان.
 
 
مشاهده ویدیو
 
 
 
شهرم غمگین ترین چهره رو داره
همه جا بنر و پارچه سیاه
من سعادت اینو داشتم یکبار روضه خونه سردار برم
تصور اینکه  اگه دوباره سعادت نصیبم بشه و من برم تحمل اون فضا بدون حاجی چقدر سخته
+بخوابیم اما امان از این هجوم فکرا..اما امان از حال دل خیلی از ما
شببخیر
مثل مادری که داره قصه ی زندگی تک تک بچه هاشو از طفولیت تا اوج رشد میبینه...
مثل پیر فرزانه ای که هزاران قصه ی عجیب از زندگی ادما دیده...
دارم قصه ی زندگی دوستام و آدمای اطرافمو میبینم...
از لحظه ی درد تا لحظه ی آرامش...
از لحظه ی دویدن های بی امان تا رسیدن به توانایی فکر کردن به آرزوهای بزرگ...
حالا...هر آدم جدیدی که وارد زندگیم میشه...
وقتی از رنج و غصه هاش میگه...
وقتی از مشکلاتش با استادش میگه...
وقتی از تنهایی و بی عشقی میگه...
من همه قصه هایی که دیدمو یا
بهار جدیدا وارد بازی جالبی شده و نقشهای خانه امان را تغییر داده است. خودش مادر است. پدر خانواده پسرش است. من را به چشم خواهر نداشته اش میبیند و اما .. و اما برادرش گربه ی خانگی امان است‌. بسیار ملوس و دوست داشتنی.
دقت کردین چه خانواده ی باکلاسی هستیم
+ جدای از شوخی این نوع رفتار یه بحث کاملا کارشناسانه است. اگر از دوستان کسی تحلیل مناسبی دارد خوشحال میشوم بشنوم.
زیر این خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
دلم‌میخواد فارغ از تمام دغدغه هام بشینم درسایی که دوسشون دارم و بخونم..‌ وقت اضافه مو هم کتابای مورد علاقه ی غیر درسیمو.. برای رفتن به دانشگاه یا استخر هم هندزفریمو بذارم تو گوشم و حرفای خوب یا موسیقی بیکلام گوش بدم و تا ایستگاه اتوبوس برم.. بعدم یه مسیر طولانی مجبور بشم قدم بزنم حتی اگه هوا سرد بود و حتی اگر آسمون بارون و برف داشت..
مگه چند بار در سال پائیز و زمستون میان که آدم با فکر و خیال و دلهره بخواد پشت سر بذارشون؟
امان از تردید و دو دلی..
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
دانلود آهنگ ایهام تاب و تب
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * تاب و تب * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , ایهام باشید.
دانلود آهنگ ایهام به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ehaam called Taab O Tab With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه ایهام به نام تاب و تب
امشب از دیدن منهمه انگشت به دهان میمانندهمه خوب حال مراحال و احوال مرا میدانندگل نیلوفر من آتشی تازه بیا بر پا کن من که در تاب و تبم تو بتاب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که این لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
این لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
دانلود آهنگ جدید ایهام به نام تاب و تب
امشب از دیدن من همه انگشت، به دهان میمانند
همه خوب حال مرا حال و احوال، مرا میدانند …♪
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم تو بتابان، و شبم زیبا کن…♪
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
بیا در شهر دل من، پادشاهی کن
این تو و این دل من هرچه، تو خواهی کن …♪
ای امان ای امان ای امان، از من و حالم
وای عجب ماهی تو چه دلخواهی تا ابد با من، بگو همراهی
عاشقی با تو دردسر دارد دل تو را امشب زیر، سر دارد …♪
دانلود آهنگ ج
دانلود آهنگ گروه ایهام به نام تب و تاب
دانلود آهنگ بیا و در شهر دل من پادشاهی کن این تو این دل من هر چه تو خواهی کن به نام تب و تاب با صدای گروه ایهام همراه متن ترانه و بهترین کیفیت
متن آهنگ تب و تاب گروه ایهام
♬♬♬
امشب از دیدن من همه انگشت به دهان میمانند همه خوب حال مرا حال و احوال مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا بر پا کن من که در تاب و تبم تو بتابان و شبم زیبا کن
♬♬♬
بیا و در شهر دل من پادشاهی کن این تو این دل من هر چه تو خواهی کن
ای امان
(این‌ها همه موقت است، پاک می‌کنم.. عجالتا می‌نویسم بلکه راحت‌تر بگذرد زمان)
هنوز کامل از خواب بیدار نشده بودم... که پیام اومد از... 
دوباره صداها تو سرم چرخید... 
میدونی سنگ که نیستیم، بی تفاوت بگذریم... درد داره این روزا... شاید این تصمیم با اینکه شبیه یک مهلکه واقعیه، بهترین تصمیم بود... جلز و ولز کنیم هی که چی بشه؟ 
کاش واقعا به قول اون دوستمون درست شه همه چی... 
کاش ما دووم بیاریم تا اون روز...
هعی... امان از این چرخش بی رحمانه روزگار...
امان از‌خود
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
امروز همسر یکی از اقوام فوت کرد. همون اقوامی که چند روز پیش نوعروس برادرزاده ش فوت کرده بود. مادر از مراسم که برگشت میگفت دخترش مدام از کسی که موقع مرگش کنارش بود میپرسید بابام چیزی نگفت هیچی نگفت و دوست پدرش هم هر بار بین تعریف هایی که از خدا بیامرز میکرد میگفت نه فقط در یه لحظه افتاد و تموم کرد. واقعا هم خدایش بیامرزد که مرد خوب و پدر مهربونی بود. بعد از این گویا دخترش ذکر "همین بود؟!" به لب داشت ...
#مقدور بود صلواتی هدیه به اموات ختم کنید
#ادامه
شبه پیغمبرعلی اکبررعناجوان/روز عاشوراکشیده پربسوی آسمان/پور زیبای حسینی زمزم احساس بود/اسوه گشته تاقیامت ازبرای شیعیان/حضرت اودرجوانی بود مرد بندگی/خلق وخویش مثل احمد ازبرای عاشقان/جنگ اوبادشمنانش یادمانی ازعلی/درحماسه مثل حیدر هم شجاع وقهرمان/تیروشمشیری زدشمن فرق مولاراشکافت/آسمانها گریه داردازبرایش بی امان/روی زانوی حسینی راس خونین علی/سخت گشته بهربابا لحظه پرواز جان/شیعیان ازداغ مولا اشک ریزان میشود/گریه کرده بهراکبر مهدی صاحب ز
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
قطرات باران صورتش را نوازش میکرد.
غم در صورتش و شانه هایش سنگینی میکرد.
نمی دانست چه چیزی را آرزو کند.
بودنش را؟ یا نبودنش را؟ 
قلبش سوز می‌کشید و نفس هایش بند شده بود.
چه سرنوشت عجیبی.
از خدا می‌پرسید،
آیا باید در این وضعیت شکر کرد؟!
اگر شکر نکنم شاید بابت نا شکری‌ام زندگی‌ام عوض شود و این سیاهی اندکی رنگ سفید بر خود بگیرد.
 
بغض و امان از افکار پر از درد 
امان از حسرت هایی که دلیل مرگش میشوند..
آه از این حال عجیب که تمامی ندارد...
 
 
 
امان از دست سیگنال. امان. به سختی میتونم برم سمت این درس. استادش هم کمی تا حدودی برام بار روانی ایجاد کرده. از دست سیگنال به هوش مصنوعی که بیشتر بهش علاقه دارم پناه میبرم.
درد سیگنال رو با هوش تسکین میدم. و سیگنال رو بین خوندن هوش مصنوعی به خورد خودم میدم... و عین یه مادر دلسوز میشینم پای خودم که یاد بگیره سیگنال رو...
 
#بهوقتاینروزا
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
بااشک دیده شوید این کربلا جهان را/پاکیزه میکند او حتی رخ نهان را/کارحسین وزینب درعرش دلربایی/بخشیده سوی شیعه گنجینه امان را/درگلشن محبت یاران او ولایی/این زمزم ولایت نوراست آسمان را/هرگریه ای برایش تیری است سوی دشمن/آماده کرده دائم هریاراو کمان را/سخت است بهرشیعه از نینوا شنیدن/وقت وداع یاران ازحجت عیان را/سرهابریده گشته برنیزه ها بلنداست/آنجا شهید عاشق تقدیم کرده جان را/زینب درآن بلندی با مرگ دست وپازد/دیده است شمر کافر بالشکربدان را/این
در چه علیکی از سلام منیبه هیات کدام دل ِ تنگیکه دلتنگی ام ... امان ـ امانسلامت که می کنم دور می گیرد سرمعلیک که می دهییا مقلب القلوب تلوزیون به شمارش معکوس می افتدتحویل که بگیری، سال تحویل شدهتلویحا اعتراف می کنملبخندی روی لبهایم جوانه زدهو با همین سرعت انتشارپای تمام ویروس ها در گل جا خواهد ماندگل و بلبل می شود جهان امابه معجزه لبخندت و نیمی از سلاح های جهان از کار می افتدنیمه ی محرم نزدیک استو من دل سونامی زده ام برایت سینه می زندنذر کرده ام
همیشه از گرما متنفر بودم و هستم ! انگار که من برای گرما متولد نشدم ! البته فکر میکنم کمتر کسی وجود داشته باشه که عاشق گرما باشه . واقعا کسی هست که دیوونه وار عاشق گرمی هوا باشه و باهاش عشق کنه ؟ من که فکر نمیکنم ! 
من دیوونه وار عاشق هوای سردم ! اینکه میگم دیوونه وار یعنی ترجیح میدم زیر برف و بارون و بهمن و تگرگ باشم و بمیرم تا گرما و آفتاب و ... 
مسئله گرما فقط دمای هوا نیست بلکه برای غذا ها هم هست! مثلا ترجیح میدم یه غذای مونده ی سرد داخل یخچال رو بخ
امیر، از اون دسته پسرهای کم سنِ به شدت جذابه - حداقل برای من -. از اون دسته پسرهایی که چخوف و هدایت می خونند با صدای دورگه و خسته، و امان از صداش، امان. تا نیمه شب، می شه باهاش درباره ی شعر و کتاب و س.کس حرف زد، بدون ذره ایی حس بد. می تونی درباره ی هر اتفاقی باهاش صحبت کنی، بدون این که قضاوتت کنه، شماتت کنه و کلاغِ یک کلاغ و چهل کلاغ بشه. دوستش دارم، موهای پریشون و حلقه حلقه ی خرماییش رو دوست دارم، از این که سایزها و سانتی مترها از من بزرگ تره و حس غر
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
به نام او...
چند وقته که ذهنم جمع نمیشه و از پراکندگی رنج میبرم که هر چند اون هم عالمی داره واسه خودش!
امشب مهمون داشتم و امان امان اماااان!!
قبل اینکه مهمون های اکی بدن که میان؛ میخواستم برم سینما تنهایی و با این ترسم مقابله کنم ولی خب نشد!
این روزا که زودتر اومدم تهران و بیکارم؛خیلی فکر کردم به خیلی چیز ها!
خیلی جیزا خوندم خیلی چیزا گوش دادم
خیلی حس های یهویی درونم به وجود میاد!همون حس هایی که سعی میکردم نبینم و بعد خودشون میان جلوی چشمم و مجبور
صبحی که از خونه زدم بیرون، باد لای شاخه های درختا پیچید، بعد اومد ونشست رو صورت من. یه لحظه نمی‌دونم چی شد ... یه شعف درونی توی وجودم پیچید. بعد از دهنم زد بیرون و نشست رو لب هام. یه لحظه ی بعدش زبونم چرخید به " خدایا شکرت به خاطر زندگی " 
 
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است ... #مهدی_اخوان_ثالث
بلیط لحظه آخری کیش
بلیط لحظه آخری کیش که همان بلیط چارتر هستند که توسط آژانس های هواپیمایی ارائه می شود و به فروش می رسد. به همین دلیل به این بلیط ها بلیط لحظه آخری کیش می گویند که 24 ساعت قبل از پرواز موجود می باشند و در پایین ترین نرخ ممکن خود قرار دارند.خرید بلیط لحظه آخری کیش که ارزان تر از قیمت بلیط اتوبوس کیش  می باشد شما را شگفت زده خواهد کرد. در واقع شما با خرید یک بلیط لحظه آخری کیش از نظر تفاوت جایگاه و کلاس پروازی هیچ تفاوتی با بلیط های
  
شباهنگ جان دُردانه بیان ،  لطفا امان بده قبلی ها رو بخونیم بعد به رگبار ببند
از تو بعیده اصلا این شکلی پست ها رو قربانی کنی
باور کن من به زور تونستم ۶ تایی اول رو دست و پا شکسته بخونم :|:))
آفرین فرزندم ، آروم آروم بخدا هنوز عید نشده و نمیشه ؛)
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به این حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آورده....سخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام ...من بی
بمیرم در کنار تو،
کنار بی غبار پربهار تو.
کناری که پر از احساس رؤیایی و ارمان است،
کناری که کنارش از هوسهایی گل افشان است،
کناری که بهای صد جهان است.
تو در باغ هوسهای دل من گل فشان مان!
هوسها پیر گشته، تو جوان مان.
ترا تا هر نفس بینم،
ترا در جام زیبای نگاه خویش سرشار هوس بینم،
ترا چون ساغر لبریز ارمان دلم سرشار می خواهم.
ترا هر ساعت و هر لحظه و هر بار می خواهم،
ترا بسیار می خواهم.
تو با من باش، هر دم باش، امان از قصد دشمن باش!
امید روشن قلبم در این د
امام باقر(علیه السلام):خداوندعزوجل سه خصلت به مؤمن بخشیده است:عزت دردنیاودین, رستگاری در آخرت و ابهت دردلهای جهانیان.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):مؤمن نزدخدا گرامی تر ازفرشتگان مقرب اوست.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):برتوبادبه فراگیری علم. هماناکه علم دوست مؤمن است وبردباری وزیراو و عقل راهنمایش وعمل سرپرست او و رفق ومداراپدراو وملایمت بادیگران برادر او و صبرسپاهیان او است.
امام صادق(علیه السلام):مؤمن ازآن جهت مؤمن نامیده شده است که ازع
دوست دارم بیایی بنشینی کنارم. از اول تا آخر زندگی ام را ورق بزنیم و برایم توضیح بدهی. حرف بزنی. دلجویی کنی. مثلا بگویی فلان‌جا صلاحت نبود، بهترش را برایت نوشتم. آن‌جا خیلی بد شده بودی. باید پس کله ای میخوردی تا به راه بیایی. توی فلان سکانس زندگی ات، خیلی خالص بودی؛ حال کردم. شب قدر ملائکه ام صدای ضجه هایت را به عرش آوردند و اراده کردم تمام سیئاتت را به حسنات بدل کردم...
آخرش هم کتاب زندگی ام را ببندی و بگویی: با ارفاق قبول. دیگر تا ابد پیش خودم هست
چه حماقتی کردم امشب،
یه لحظه فقط یه لحظه بی احتیاط شدم.
وقتی مسیر مسابقه رو مشخص کردم به ذهنم رسید که توی جاده است شاید خطرناک باشه، اما توی یه لحظه این تهدید رو دست کم گرفتم،
با اینکه هزار بار با این بچه ها بازی کردم، هزار بار خوشحالشون کردم، با هم خندیدیم و و و..
این دفعه هزار و یکم، این یک لحظه، این بی احتیاطی من،
شکر خدا. خدا رو شکر. خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.
یه لحظه حواسم رفت و بچه ها دویدن و یه ماشین لعنتی با سرعت پیچید توی جاده و آرمانی ک
تو کیستی که حرمت اسلام بند توستمعصوم، مستِ وصف مقام بلند توستبدو تولدت چه شد ای ماه هل اتیبوسه به دست های تو زد شاه لافتیتو کیستی که معرفتت عین واجب استدستت به دست فاطمه روز محاسبه استای عبد صالحی که شدی منتهای عرشرفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرشدر دل به جز "علی" به کسی جا نداده اینزد "احد" به گفتن "دو" پا نداده ایممسوس ذات بی بدل پنج تن شدیهر لحظه جان فدای حسین و حسن شدیروز جمل کنار حسن تا قدم زدیآرایش سپاه جمل را بهم زدییک عمر می شود‌ شهدا در تحی
گاه فکر میکنم باید تمامش کنم
تمامِ آنچه به یکباره برایم پوچ شد
همهٔ آن روزها که سپری شد- خواه با غم و اندو، خواه با شادی و مسرت-
آن خیال‌پردازی‌های بی جهت و بی نتیجه
امیدهای واهی که به سراب دچارند
همه و همه حالا برایم پوج‌اند.
معمولا مثبت می‌اندیشم اما
همیشه از امید گفتن خوب نیست
گاه باید به حالِ بد گریست
باید به حالِ تمامِ روزهای خوش، دردها و خنده ها گریست
کاش میشد تمام شود؛ این تلخی های ترسناک، این فقدان عشق مطلق، کاش فقط پایان بگیرد
حس بد
این یک هفته که مشهد بودم ...نه نوشتم...نه خوندم...نه هیچی...!
حالا یه عالمه کتاب هست...یه عااالمه ورقه سفید و خالی و یه من ...!به امام قول دادم ازش خواستم کمکم کنه ...که کتابمو تا آبان تموم کنم...
این هفته نرسیدم به بروز شده ها سر بزنم امروز ...حتمااااا...
خوابم بند نمیاد از این ور میوفتم ...اون ور ...تو ماشین گردنم بدجووور گرفته ...و با یه خواب طولانی مدت متوجه شدم دیگه نمیتونم تکونش بدم ...امان از تنگی کانال نخاعی ‌‌...اه!
بعد از ظهر شروع ترم جدید زبانه ...خدا ک
                          بسم الله الرحمن الرحیم
تکلیف:به نظر شما پناهگاه سوره ناس چگونه است؟
به نظر من پناهگاه سوره ناس میتواند شبیه وضعیت فردی باشد که کسی در حال تعقیب او به قصد صدمه زدن است و ان فرد به جایی شبیه هزار تو میرسد در ابتدای هزار تو یه دفترچه راهنما است که نشان میدهد چگونه میتوان به مرکز هزار تو رسید. ان فرد با استفاده از دفترچه خود را به مرکز هزار تو نزدیک میکند و هر چه قدر نزدیک تر شود از شر ان کسی که تعقیبش میکرد در امان بیشتری خواه
سبک زمینه حضرت زهرا(س)---------------------------تو کوچه غم نصیبی،مادر و طفل غریبیدارن مـیرن سمـت خونـه  باروی نیـلـیحسـن  داره  ورده  زبــونکجایی بابا شد نیمه جونمـادرم از ضـرب سـیلی وغـریبـی تـو ، تـو شهرمون((  امان از غریبی(۳) وای  ))

با یـه قـد خمیـده ، با رنـگ روی پریدهخونه رو جارو میزنه،به دیوار تکیه میدهزیـنـب می بینه مـادرشوبا دست میگیره پـهلوشوچنددفعه توی خونه دیدهمی گیره از علی رو شـو((  امان از غریبی(۳) وای  ))


تو تاریکیه دل شب ، پیچیده صدای
{منبرک و دلنوشته مهدوی - شماره 40}
 
امان از ما....
 
آیت الله بهجت میفرمود: اگر در اتاق در بسته ای باشیم و بدانیم قدرت بزرگی (مثل آمریکا) پشت در ایستاده و سخنان ما علیه خودش را میشنود و به موقع علیه ما به اجرا میگذارد، چقدر مواظب سخنان خود میشدیم؟ پس چرا حال ما نسبت به امام زمان چنین نیست؟
انگار چون میدانیم امام مهربانمان، در پی تلافی بی محبتی های ما بر نمی آیند، اینگونه غافلانه زندگی میکنیم. چقدر خود خواهیم ما! گیرم که رحمت بی منتهای حضرت مانع غض
شبه پیغمبرعلی اکبررعناجوان/روز عاشوراکشیده پربسوی آسمان/پور زیبای حسینی زمزم احساس بود/اسوه گشته تاقیامت ازبرای شیعیان/حضرت اودرجوانی بود مرد بندگی/خلق وخویش مثل احمد ازبرای عاشقان/جنگ اوبادشمنانش یادمانی ازعلی/درحماسه مثل حیدر هم شجاع وقهرمان/تیروشمشیری زدشمن فرق مولاراشکافت/آسمانها گریه داردازبرایش بی امان/روی زانوی حسینی راس خونین علی/سخت گشته بهربابا لحظه پرواز جان/شیعیان ازداغ مولا اشک ریزان میشود/گریه کرده بهراکبر مهدی صاحب ز
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم... امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟ 
.
 بخوام صادق باشم باید بگم هیچی... بجز اون لحظه‌هایی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا... دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نمیفته...
.
باید تو خط به خط زندگیمون... تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان...
یه پایه اصلی زندگی باشه... 
خودمو میگما... فاصلم با این سبک زندگی، زمین تا آسمونه... 
.
ما رو ب
یک ماه بیشتر نیست ،
پس باید لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم ...
+ این دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ایوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله ...
+ خدایا از امروز و از این لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق های واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنایت کن ...
از رزق دل گرفته تا رزق های مادی ....
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
دانلود آهنگ وای عجب ماهی تو چه دلخواهی (ایهام)
Ahang vay ajab mahi to che delkhahi az Ehaam
دانلود آهنگ وای عجب ماهی تو چه دلخواهی (ایهام)
امشب از دیدن من همه انگشت به دهان میمانند
همه خوب حال مرا حال و احوال مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم تو بتابان و شبم زیبا کن
بیا در شهر دل من پادشاهی کن
این تو و این دل من هرچه تو خواهی کن
ای امان ای امان ای امان از من و حالم
وای عجب ماهی تو چه دلخواهی تا ابد با من بگو همراهی
عاشقی با تو دردسر دارد
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جای دیگه اگر دلخوری ای از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم ...
دلم گرفت... 
خیلی دلم برای خودم سوخت گناه دارم
آه سرانجام این لحظه‌ی ناب که جان اوج می‌گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در این لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
بسم الله

دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
ادامه مطلب
این چند روزه که پست نداشتم با گوشی می امدم با گوشی هم که چشما البالو گیلاس میبینه کاش پنل ریسپان بود چه سخته :/
موسم خرابه به سختی میشه نوشت میری صفحه باز کنی خودش صفحه رو میبنده :/ 
این همه بیو هم با همین موسه گذاشتم
+فقط بگم تا به الان بیش از هزار تا بیو گذاشتم دیگه کسی به ذهنم نمی رسه شما معرفی میکنید ؟؟
+نظرات به صورت خصوصی بفرستید
تقویم شیعه
نهم محرم (تاسوعا)
۱- محاصره‌ی خیمه‌ها در کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه و لشکری که برای آن‌ها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.
۲- آمدن امان‌نامه برای فرزندان ام الب
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم این گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر این آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که
هر لحظه امتحان است، پیش من و زمانم،
هر لحظه انقلاب است در قلب خو نچکانم.
هر روز من حساب است از عمر کم حسابم،
هر لحظه در شتاب است ایام گل فشانم.
گر پای من کنار است از راه بی کنارم،
فردای من درخشان از نور دیدگانم.
بر دوش من گران است بار گناه یاران،
بار گران دل را تا منزلی رسانم.
در چهره ام نشان است اندوه زندگانی،
در شعر من نهان است پیدا و هم نهانم.
تو اره‌ای اونم اوره. منم شمسی‌کوره‌ام لابد دیگه. جمع سه‌تاییمون یه استعارست از همه. بنظر خودمم هست. احساساتی که باهاتون تجربه کردم هموناییه که هر کسی یبار تو زندگیش داشته. لحظه ای که تمام وجودت از خوش‌حالی پر میشه و گریه‌ت میگیره و لحظه ای که از درد نفست بالا نمیاد و حس میکنی که قلبت مچاله شده. بنظرم اینا وجودشون لازمه. واسه تمام ادما. واجب تر هم اینه که اینا رو با یه ادم تجربه کنی. امان از دست این ادما. تمام زندگیم شده اهمیت دادن بهشون. ولی خ
 
 
،  در تک تک لحظه ها ، لحظه ای خوب و لحظه ای هم شاید بد ، لحظه ای خوش و لحظه ای شاید  ناخوش ، این لحظه به لحظه ها دست بدست هم میدن و میشن لحظات عمر ما ، اونقدر زندگی کوتاهه و اونقدر آدمها در هیاهوی زندگی غرق میشن که هیچکسی هیچکدوم از دلشوره ها و نگرانی ها و رنج هایی رو که ما کشیدیمو یادش نمیاد ، آدمها رنجهای گذشته  خودشون رو هم در گذر زمان دیگه فراموش میکنن چه برسه به رنج هایی که ما متحمل شدیم ، آدمها همه فکر میکنن خیلی خوب رفتار کردن و حتی اونم
بنام خالق عشق
دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
هیچ وقت لحظه های خوش نمیان مگر خودمان بخوایم.
هیچ وقت خوشبخت نمیشیم مگر خودمانبخوایم.
لحظه هارو از دست ندیم چون آدم باید با چیز هایی که کوچین خوشحال باشه مثلا یکی که لامبورگینی داره خوشحاله هنر نکرده کسی که یک‌ کتاب یا ماشین کوکی داره باهاش خوشحاله ایول داره.
روزهارو از دست ندیم به قول تونی استارک( تو فیلم انتقام جویان پایان بازی وقتی که به سال ۱۹۷۰ آمدن روبه پدرش گفت):هنگفت ترین پول توی جهان نمیتونه یک ثانیه رو  بر گردانه.
 
پی نوشت۱:قدر لحظ
 هر بار که به اشتباه شوقی در دلم رشد می‌کنه و می‌میره، یه جون از جون‌هام کم میشه. یه کم اشک می‌ریزم و سعی می‌کنم قوی باشم. امان... امان...
 
+ ظهر که از خواب بیدار شدم، بین خواب و بیداری، تو حالتی که واقعا نمیدونم خواب دیدن بودن یا خیال کردن یه صحنه هایی که بی‌اندازه براشون دل‌تنگ بودم رو میدیدم. صحنه های دلگرمی. هر چی که بود خیلی واقعی بود.
 
++ فکر کردن به هر گذشته‌ای برای من سخت و دل‌گیره. و احتمالا تا آخر عمر همین خواهد بود. کاش می‌تونستم برگ
یک ضرب المثل چینی می گوید: «اگر بیماری در معده نباشد بیمار نمی میرد». این ضرب المثل ساده اهمیت و ارزش ارگانی به نام معده را نشان می دهد.
 متأسفانه همه ما عادت هایی داریم که به بدن آسیب می زند و معده نیز از این آسیب ها در امان نیست. این عادت ها باعث بالا آمدن اسید معده، دل درد، زخم معده، سرطان و غیره می شود. اما می شود با تغییر عادت های بد از بسیاری از این مشکلات در امان بود.پرهیز از زیاده روی در مصرف قهوه و شکلات سیاه و زیاده روی نکردن در مصرف غذاه
سلام دوستان.....یهو دلم خواست از چیزی بنویسم که بالاخره دریک فرصت مناسب عملی شد....یادتون این پست( امان از دست تو....امان از دست من ) رو؟
خب بالاخره بخت بامن یار بود و شب تولدش یهو تو ذهنم پااااپ،این فکر دراومد که تبریک بگو و سوتفاهم هارو با خرف زدن برطرف کن که خیالت راحت بشه....
و همینکارو کردم....اولش یکم تودلم خالی شد ولی بعدش گفتم با اراده و انجام بده اینکارو...شاید فردا دیگه چشمهات رو به سقف باز نشه...والااا...کی از فردای خودش خبر داره؟....
خلاصه گفت
بااشک دیده شوید این کربلا جهان را/پاکیزه میکند او حتی رخ نهان را/کارحسین وزینب درعرش دلربایی/بخشیده سوی شیعه گنجینه امان را/درگلشن محبت یاران او ولایی/این زمزم ولایت نوراست آسمان را/هرگریه ای برایش تیری است سوی دشمن/آماده کرده دائم هریاراو کمان را/سخت است بهرشیعه از نینوا شنیدن/وقت وداع یاران ازحجت عیان را/سرهابریده گشته برنیزه ها بلنداست/آنجا شهید عاشق تقدیم کرده جان را/زینب درآن بلندی با مرگ دست وپازد/دیده است شمر کافر بالشکربدان را/این
امان از غفلت و جا ماندن
یک بسیجی شب عملیات ازگردان جدا افتاده بود ومیگفت گردان گم شده.گردان گم نشده بود اوگم شده بود.خدایا نشود اینکه خیل عشاق وفداییان ولایت بروندو ماجا بمانیم وفکرکنیم که آنهاگم شده اند،غافل ازآنکه آنان به مقصد رسیده وما جا مانده ایم.
 
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش
کی رسی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی
 
سلامتی ولی امرمسلمین جهان صلوات
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
از ترس نرسیدن....
چشماتو ببندی و بخوای که زمان زود بگذره...
بگذره تا برسه به اون لحظه...
بگذره تا برسه به اون لحظه که نمیدونی بعدش چه قدر سخته یا اسون اما میدونی که بعدش حتما فرق داره....
بعدش اصلا مثل قبلش نیست....
همین رو میخوای....
مثل اون لحظه که ته دلت یه حالی میشه تو سرعت و سرازیری....اما بعدش قطعا فرق داره با قبلش...
بسم الله

دعای روز پانزدهم
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ طاعَةَ الْخاشِعینَ وَاشْرَحْ فیهِ صَدْرى بِاِنابَةِالْمُخْبِتینَ بِاَمانِکَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَخدایا فرمانبردارى فروتنان را در این ماه روزى من گردان و بگشا سینه ام را براى بازگشتن بسویت همانند بازگشتن خاشعان به امان بخشیت اى امان بخش ترسناکان
ادامه مطلب
بعد از یه مدتی که به زندگی نگاه میکنی انگار همه چیز مثل یه فیلم داره ثبت میشه و تو بازیگر این داستانی.وسط یه تئاتر زنده با ادمایی که هواسشون نیست!
چند سال باید بگذره که به دغدغه های امروزم بخندم؟
و چند سال باید بگذره تا بازی احساس به راند های پایانی خودش برسه؟!
هر ادمی تو یه شکلی از احساس گیر کرده!بعضیا خطن!بعضیا مثلث بعضیا مربع بعضیا هم دایره!!!این وسط یه سری ادم سینگولاریتی هم پیدا میشن که نقطه ان!نقاط سینگولاریتی!که حالا این نقاط میتونن مرات
 ب طور خلاصه میتونم بگم موهاتون میتونه یه شبه سفید شه:(((((( 
  خصوصا اگه طرف چغر باشه
کاش منو روژا باهم یا نزدیک ب هم سن نوجوانی رو رد میکردیم 
هنوزم خیلی روزا عالیه باهم گل و بلبلیم اما امان از روزای جهنمی درسته همون لحظاتن و هیچوقت طولش ندادیم
اما از همین تنش ها هم متنفرم از این داد زدنا لج کردنا ب حرفم گوش ندادناش گاهی در این مواقع دعوا دلم میخواد خفه ش کنم :/ ازش متنفر میشم :/  البته بگما از خیلی از خواهرا باهم صمیمی تریم :|
خیلی وقتا میتونم درک
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زیستن در لحظه ... بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از پستان روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر ...
مادر از این مصرف شدن لذت می برد ...

روح وحشی
+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم ! 
بگذار در همین ل
                                                                  جهت دفع بلا: آیه 128 سوره توبه((64))
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را در فرائض و نوافل بخواندالله اورا از آمنین روز قیامت بر انگیزد و او را الله در زیر عرش خود سایه دهد واورا آسان محاسبه کند و کتابش را به دست راستش بدهد وهرکه شب جمعه بخواند الله به هر حرفی ثواب آزاد کردن صد بنده به او بخشد و هفتاد هزار ملک برایش آمرزش خواهند والله او را بیامرزد
وهرکه بخواند در بهشت خان
میخواهم به دوست داشتنش پایان بدهم
از پاک کردن عکس و فیلم هایش شروع کردم 
همه ی پیام های عاشقانه ای  که برایش ذخیره کرده بودم 
همه ی ان پیام های دلبری که هر روز برایش میفرستادم 
که دوست داشتنم را نشان دهم 
همه ی چیز را پاک کردم 
قدم اول برای ترک این دلبستگی احمقانه 
این دوست داشتن پوچ بود 
رابطه ام به قسمت آزار دهنده اش رسیده 
تا وقتی که پیشش نیستم به خود میپیچم 
هزارتا حرف ردیف میکنم که بکوبم تو صورتش 
تا حساب کار دستش بیاد و من را بیشتر ازین
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. از همه رقم آمده اند به استقبالت: پیر و جوان و زن و مرد. هرکدام یک گوشی به دست دارند و به خیالشان، تو را در خویش غرق کرده اند! اما در حقیقت، خود در تو غرق شده اند، در لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، در اختیار مردمت هستی. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با اوج سادگی خویش تو را می خوانند: سردار!نه حاج قاسم صدایت میزنند، نه آقای سلیمانی و نه عموجان. سرد
امان الله خان پسر امیر حبیب الله خان در سال 1892م تولد یافت. بعد از فوت پدرش در فبروری سال 1919م به سن 27 سالگی عهده دار سلطنت شد. امان الله خان در مکتب حربیه درس خواند، به مسایل اردو و امور نظامی از نزدیک در ارتباط بود...
ادامه مطلب
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
سلام والی شهر قلبم .دیشب درب شهرتو باز گذاشته بودی ..نگهبانهای دروازه ی شهر  بخواب رفته بودند .حواست به شهرت هست ؟ سر دیوارها کماندارهارو مرخص کرده بودی ؟!! صدایجارچی نیمه شب رو نشنیدم ! کسی نگفت " اسوده بخوابید ...شهر در امن و امان است !"دیشب شهرت در امن و امان نبود ؟ !!!کجا رفته بودی  که ملازمان از غیبت چشمان بیدارتو  نه بیدار بودند و نه جار زدند و نهکمان بدست گرفتند ؟؟حواست به شهرت نیست عزیز...حواست به شهرت نیست .!!!!
تولد گرفته. بازهم همان همیشگی ها و بازهم همه شان کنارهم با لبخند به دوربین نگاه میکنند.دلم لحظه ای و فقط لحظه ای برای تک تکشان تنگ میشد. برای تمام روزهای گذشته برای جمع جیغ جیغو و پرسروصدایشان. اما لحظه ی بعد دلم حسادت میکند به جمعشان و به پایبندیشان و به نبود خودم درمیانشان. از همان روزی که یکیشان مهمانی گرفت و من از شنیدن اسمم میان پچ پچشان فهمیدم قرار نیست دعوت شوم و نشدم فهمیدم که فاتحه این رابطه خیلی وقت است خوانده شده حلوایش هم میل شده. ن
الان ساعت 5 صبحه ... و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به این لحظه‌ی زیبا فکر می‌کنم، می‌بینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست می‌دیم ... شاید همون یک لحظه‌ی زیبا مسیر جدیدی به زندگی ما بده، شاید تغییری ایجاد بشه . همه‌ی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج می‌گیرن، یک لحظه که بچه به دنیا میاد و یا یک لحظه که از دنیا میریم.
هر لحظه می‌تونه یک اتفاق جادویی داشته باشه که شاید بتونیم بهش برسیم. من که خیلی از طلوع
گالریِ موبایل چیزِ خیلی مزخرفی‌ست. بعضی وقت‌ها (به خصوص حالا که نت نداریم و توی پادگان سر می‌کنیم) آنقدر حوصله‌مان سر می‌رود که مجبور می‌شویم خاطراتمان را از طریقش مرور کنیم. و امان از خاطرات. امان از روزهای خوبی که رفتند و نماندند و فقط یک فایل جی‌پی‌جی برایمان گذاشتند با کمتر از ۱۰۰مگابایت حجم! اما همین فایل ریز دمار از روزگار آدم درمی‌آورد. جوری که مطمئن می‌شوی هرچه بشود «من یادِ تو می‌افتم»
+ یادگاری از کاپیتانِ تیم.
‌‌
روزی که برای اولین‌بار ببینمت، قطعا داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارم. من مشتاقانه حضورت رو تمنا می‌کنم و از خدا می‌خوام فرصتی رو بهم بده تا حس لبریز از هیجانم رو با صدای خودم برات بگم. هیراد جانم، پسرِ قشنگم، روزی که برای اولین بار ببینمت، معلوم نیست در چه سن و سالی هستی و چقدر از هیجانات این روزهای منو درک می‌کنی، ولی مهم نیست، چون من صبر زیادی در مقابل بودنت و انجام دادن درست‌ترین کارهایی که یاد گرفتم در به‌موقع‌ترین زمان‌های مم
شیرین من بمان مگر این روزگار تلخ
فرهاد خسته را به نگاهی امان دهددر زلف شب گره بزن آن زلف مست را
شاید شبم به سوی تو راهی نشان دهدحرفی بزن که عشق به هر واژه گل کند
ما را نصیب دیگری از این زمانه نیستبا من از عاشقانه ترین لحظه ها بخوان
حتی اگر هوای دلی عاشقانه نیست
....
خیلییییییییی وقت بود یه آهنگ نتونسته بود رو روانم تاثیر بذاره...
آهنگ های علیرضا قربانی اغلب اوووقااات این قابلیتو داره واسه من ‌..اونم به خاطر شعر هاییه که مکمل یه صدای منحصر به فرده
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. همه به پیشواز تو آمده اند: پیر و جوان و زن و مرد. در آن هیاهو، شاید گمان شان این باشد که تو را در خویش غرق ساخته اند! اما در حقیقت، خودشان در تو غرق شده اند، در آن لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، شانه به شانه ی مردمت ایستاده ای. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با صفا و صمیمیتی وصف ناشدنی تو را صدا میزنند: سردار!یعنی از میان القاب گوناگون تو، «سردار
یک روزی یک نفر که عزیز هم بود، برایم از تعامل حرف زد و اینکه بخواهی نخواهی توی تعامل با آدم های دیگر یک چیزی دستت را میگیردنه لزوما این که حرف گهر باری بشنویهمیشه اینطور نمیشوداما مثلا عکس العمل ها هم خودش کلی حرف برای گفتن داردیا حتی حرف های نا درست شاید حتی خیلی نا درست(کسی چه میداند شاید هم درست)یک روز دیگر یک نفر که خیلی عزیز بود پیشنهاد داد امتحانش کنمفعلا تصمیم به تعامل گرفتممدت دار نیست و از این تصمیم های در لحظه در آمدههر لحظه ممکن است
 
دقت کردی همین حالا ، همین لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهایت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم‌ اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت این موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهای مثبت
بعضی لحظه ها در زندگی خیلی ناامیدکننده ست
اونقدر که دلت میخواد بزنی زیر هرچی مسئولیت و وظیفس
بجاش بری کوه، دشت، یه سیاره دیگه یا زیر پتو
حتی تمام دنیا رو پاز کنی و بشینی فیلم ببینی
بعضی لحظه های ناامید کننده کش میان
و من تا ۲۴ ساعت آینده محکومم به موندن در این لحظه کشدار
آخ که تنها فرار غیرممکن، فرار از زمانه
اینجور وقتا دلم میخواست این ۲۴ ساعتو موقتا میمردم
محض دلخوشیم: گاهی بی قواره نوشتن به تخلیه عاطفی می ارزه.
دانلود آهنگ ایهام تب و تاب { متن و همراه با بهترین کیفیت }
ترانه ی زیبا و شنیدنی از گروه موفق ایهام با نام تاب و تب با لینک مستقیم و رایگان
Exclusive Song: Ehaam / Taab O Tab With Text And Direct Links In jazzMusics
متن آهنگ تاب و تب ایهامامشب از دیدنِ من …
امشب از دیدن من
همه انگشت به دهان میمانند
همه خوب حالِ مرا
حال و احوالِ مرا میدانند
گلِ نیلوفرِ من آتش تازه بیا برپا کن
من که در تاب و تبم
تو بتابان و شبم زیبا کن
بیا در شهرِ دل من پادشاهی کن
این تو و این دلِ من هر چه تو خواهی کن
حکمتانه ۲:۱.بزرگی و کوچکی مشکلات بستگی به دید و تمرکز ما دارد. شی ای کوچک که به مرکز نور نزدیک تر است بزرگترین سایه ها را دارد.۲. برف ستاریت خدا همه عیوب همه را پوشانده، امان از لحظه آفتاب آشکار کننده قیامت.۳.نور آفتاب ولایت بر انسان نخورد مثل یخ سخت و سرد می شود و باعث لغزش و زمین خوردن دیگران هم می شود.۴.تا وقتی مثل مگس به خوراک و زینت دنیا بچسبی از پرواز عقاب وار محرومی؛ در اوج پرواز باش با دوری از وابستگی های زمین.۵.وقتی اوج می گیری زمین برایت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها